فهرست مناسبتها با جزئیات

    • ۲ تیر
    • 23 June
    • ٢٧ ذوالحجه

در چنین روزی در سال 1846 میلادی جرج ساکس مخترع و موسیقیدان  انگلیسی به دنیا آمد . وی ساز ساکسیفون را اختراع کرده است .

در چنین روزی در سال 1910 میلادی ژان آنویی نمایشنامه نویس برجسته انگلیسی دیده به جهان گشود . دزدان کارویوال عنوان مهمترین اثر اوست .

درچنین روزی در سال 1941 میلادی مارشال تیتو  نهضت آزادی  یوگسلاوی  را در این کشور آغاز کرد .این نهضت سرانجام در  سال 1945 میلادی نظام مونارشی و دیکتاتوری در یوگسلاوی را  از بین برد و در این کشور نظام  جمهوری اعلام شد . درهمین  روز  شورای آزادیبخش و ضدفاشیستی یوگسلاوی به ریاست مارشال تیتو تشکیل شد. همچنین شورای آزادیبخش یوگسلاوی  نخستین دولت یوگسلاوی را بعد ازپیروزی تیتوبرآلمان تشکیل داد. با رهبری همین شورا بود که یوگسلاوی توانست درجنگ جهانی دوم برآلمان نازی پیروزشود

در چنین روزی در سال 1904 میلادی چارلتون کن  به دنیا آمد . وی یکی از  برجسته ترین مردم شناسان جهان است و در این حوزه  دست به نگارش کتب مختلفی زد.

درچنین روزی درسال 1287 ه ش به دستورمحمد علی شاه قاجارمجلس شورای ملی به توپ بسته شد .
محمد علی شاه قاجاردرسال 1324 ه ق تاجگذاری کرد . وی ولیعهد مظرالدین شاه بود. مظفرالدین شاه چند ماه پس ازپذیرش مشروطه درسال 1285 ه . ش درگذشت و ولیعهد بر جای وی نشست . محمد علی شاه علیرغم پذیرش مشروطه از سوی مظفر الدین شاه ، به دلیل خوی استبدادی  خود از وضعیت پیش آمده به شدت ناراحت بود و به دنبال فرصتی می گشت که مشروطه را منحل نماید و بساط استبدادی را در کشور بگستراند . نفرت او از مشروطه  به حدی بود که  در روز تاجگذاری  نمایندگان مجلس شورای ملی را برای مراسم دعوت نکرد و تنها صنیع الدوله  رییس مجلس وقت را در مراسم تاجگذاری  خود دعوت نمود . رفتار محمد علی شاه تا بدانجا پیش رفت که سرانجام وی تصمیم گرفت در یک کودتای نظامی مجلس را به توپ ببندد و بساط مشروطه و قانون را در کشور برچیند لذا لیاخوف روسی فرمانده قزاق ها مجلس را به توپ بست و به دستگیری و حبس و اعدام آزادیخواهان مشروطه طلب دست زد . اما به هر حال استبداد اومعروف به دوره استبداد صغیر دیری نپایید و سرانجام گروههای مختلف آزادی خواه در کشور با هجوم به پایتخت تهران را فتح کردند . در صبح روز بیست و هشتم تیر 1288  ه ش  شاه به همراه پانصد سرباز به اتفاق سران استبداد به سفارت روس پناهنده شد . شامگاه همان روز فاتحان تهران در بهارستان  تشکیل جلسه داده و محمد علی شاه قاجار را  از قدرت خلع کردند و فرزند دوازده ساله او را به نام احمد به پادشاهی  و علیرضا عضد المالک را به سمت نایب السلطنه برگزیدند . رهبران مشروطه سرانجام محمد علی شاه را با تعیین مقرری سالیانه به روسیه تبعید کردند وی باز هم تلاش کرد به صورت مخفی وارد ایران شود که این اقدام وی برملا شد و مقرری وی قطع گردید.

ازوحشتناک ترین جنایات امویان پس ازبه شهادت رساندن امام حسین (ع) ، واقعه اى است که در تاریخ اسلام به نام واقعه حرة شهرت دارد. این واقعه مربوط به شورش مردم مدینه در  بیست و هفت ذیحجه سال شصت و سه هجری است که توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد. مورخین درباره علل این شورش سه روایت نقل کرده اند: الف: بلاذرى می نویسد: هنگامى که عبد الله، برادرش عمرو، را کشت، مردم را به خلع طاعت یزید و جهاد با او فرا خواند. از مردم مدینه نیز در این باره دعوت شد و به دنبال آن اهل حجاز اطاعت او را برگردن نهادند. عبد الله بن مطیع از طرف پسر زبیر از مردم مدینه براى او بیعت گرفت. یزید از جریان با خبر شد و از حاکم خود خواست تا گروهى از بزرگان مدینه را براى دلجویى نزد او بفرستد  ب: یعقوبى می نویسد: زمانى که عثمان بن محمد والى مدینه گردید، ابن مینا طبق معمول براى بردن « صوافى» - که عبارت از اشیاى برگزیده بیت المال و مختص خلیفه بود- به مدینه آمد. گروهى از مردم از بردن آن اموال، که حق خویش می دانستند، جلوگیرى کردند. در این میان نزاعى لفظى بین والى و مردم رخ داد که منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید.  ابن قتیبه نیز شبیه این روایت را نقل کرده است.  ج : روایت طبرى آن است که پس از نصب عثمان بن محمد، او گروهى از بزرگان مدینه را نزد یزید فرستاد تا از آنها استمالت و دلجویى کند و باب بذل و بخشش به روى آنها باز شود. اینان به شام رفته و زمانى که بازگشتند، عوض تمجید شروع به بدگویى از یزید کردند که: « لیس له دین، یشرب الخمر، یغرف بالطنابیر و یضرب عنده القیان و یلعب بالکلاب» . او دین ندارد، مشروب می خورد، بر طنبور می کوبد و بردگان نزد او می نوازند و با سگان بازى می کند. لذا گفتند که حاضر به اطاعت او و پذیرش امامتش نمی باشند. به نظر می رسد که هر سه مساله مطرح بوده است. بلاذرى پس از طرح نکته اول، به دنبال آن نکته سوم را مطرح کرده است. به یقین زبیرى گرى نیز عاملى اساسى در حجاز بوده است. مساله دوم نیز زمینه دیگرى براى رنجش مردم از امویها گردید. در منابع تاریخى مردم حجاز به « بوبکرى» و «عمرى» شهرت دارند، شامیان به «اموىگرى» و مناطقى چون عراق به « تشیع» و امثال آن. چنین خصیصه اى در بین مردم حجاز، و بویژه مردم مدینه، که شریک جرم در قتل خلیفه سوم  بودند، مانع از مقبولیت آنها از سوى بنی امیه و بالعکس بود. اضافه بر آن، مردم مدینه که آن همه بذل و بخشش عمر را براى خود می دیدند- اعم از مهاجرین و انصار- و اینک برخورد معاویه و ابناى او را در بردن صوافى اموال ملاحظه می کردند، نمی توانستند از امویان راضى باشند. ظهور ابن زبیر در صحنه سیاسى و ضعف بنی امیه در حجاز، زمینه شورش مردم مدینه را فراهم کرد. یزید در آغاز کوشید تا توسط عبد الله بن جعفر، آنها را دعوت به آرامش کند،  اما آنها نپذیرفتند. نعمان بن بشیر از انصار حامى امویها- که او نیز عاقبت زبیرى و کشته شد- از طرف یزید به مدینه آمد و آنها را دعوت به «اطاعت از امام» و «لزوم رعایت جماعت» کرد،  اما مردم نپذیرفتند. طبرى از عمرو بن سعید نقل کرده که می گفت: تمامى اهل مکه و مدینه تمایل به ابن زبیر دارند.  شورشیان، امویان و یاران و موالى آنها را، که تقریبا حدود هزار نفر بودند، در خانه مروان بن حکم محاصره کردند  و پس از آن با خفت و خوارى، و در حالى که بچه ها آنان را سنگسار می کردند، از شهر بیرون راندند،  آنها با رانده شدگان شرط کردند که اگر قسم یاد کنند تا همراه سپاه شام بازنگردند، اجازه می دهند که از شهر خارج شوند. آنها پذیرفتند، گرچه افراد پلیدى چون مروان و بسیارى دیگر عهد خود را شکستند. واقدى این اخراج را به دست زبیر دانسته و می نویسد: مجموع اخراج شدگان از مکه و مدینه و سایر نقاط حدود چهار هزار نفر بودند.  ابن اعثم می نویسد که رهبر این شورشیان، یعنى عبد الله بن حنظلة غسیل الملائکة، از طرف ابن زبیر والى مدینه بوده است. یزید که از شگردهاى سیاسى خود براى رام کردن ابن زبیر و مردم مدینه خسته شده بود، سپاهى را به سمت مدینه فرستاد. فرماندهى این سپاه با مسلم بن عقیل بود که از بس کشتار کرد به نام « مسرف» شهرت یافت. سپاه پنج هزار نفرى او  احتمالا براى از بین بردن مدینه و مکه کافى به نظر می رسید، گرچه ممکن است جمعیت بیشتر از این بوده باشد. به مردم شام گفته شده بود که پس از پیروزى می توانند به غارت شهر بپردازند و آنچه را می خواهند از خانه هاى مردم تصاحب کنند.  آنان در وقت اعزام، سهمیه خویش را از بیت المال به طور کامل گرفته و علاوه بر آن صد دینار اضافى به آنان داده شد. مردم مدینه در مدخل ورودى شهر (در محلى که زمانى رسول خدا (ص) خندق کنده بود، یعنى فاصله بین حره شرقى و غربى در شمال مدینه) خندقى حفر کردند تا بتوانند از شهر دفاع کنند. رهبران آنها عبد الله بن مطیع، معقل بن سنان و در راس آنها عبد الله بن حنظله بود که در حین درگیرى خود و فرزندانش کشته شدند. زمانى که سپاهیان شام به مدینه رسیدند، با مشورت عبد الملک بن مروان، که او نیز همراه سایر بنی امیه از شهر اخراج شده بود، در منطقه حره مستقر شدند و به کمک مروان توانستند با وعده هاى مالى،  گروهى از بنى حارثه را فریب داده و از طریق آنها وارد شهر شوند. حمله آنها به داخل شهر و درگیرى آنها، کمتر از یک روز به طول انجامید و پس از آن شهر به تصرف شامیان در آمد.  طبق وعده یزید، سه روز اموال شهر براى سپاهیان شام حلال شمرده شد و آنها از هیچ جنایتى فروگذار نکردند. در این میان علاوه بر کشته شدن عده زیادى، به بسیارى از زنان نیز تجاوز شد.  مسلم بن عقبه بسیارى از اسیران را که شامل تعدادى از قریشیان بودند، به قتل رساند.  در میان مقتولین کسانى از میان صحابه پیامبر (ص) بودند که بعد از کشته شدن، سرشان از تن جدا گردید. تعداد کشته ها، بنا به نقل ابن قتیبه، یک هزار و هفتصد نفر از انصار و مهاجر و فرزندان آنها و از سایر مردم ده هزار نفر بوده است.  او می نویسد تعداد هشتاد نفر از صحابه در این جریان کشته شدند.  هیثم بن عدى، تعداد تلفات را شش هزار و پانصد نفر ذکر کرده است.  مسعودى نوشته است: نود و چند نفر از قریش، همین تعداد از انصار و چهار هزار نفر کسانى که شناخته شدند.  ابن اعثم، از اولاد مهاجرین را یک هزار و سیصد نفر و از اولاد انصار را یک هزار و هفتصد نفر ذکر کرده است،  این تعداد افزون بر کشته شدگان از سایر مردم است. این آگاهی ها نشان می دهد که شمار زیادى از مردم مدینه در این واقعه کشته شدند و خانه هاى زیادى غارت شده است. عوانة بن حکم می گوید: هنگامى که آنها از سمت بنى حارثه به داخل شهر آمدند، تنها خانه اسامة بن زید و زنى از حمیر از غارت در امان ماند. آنها با مردم مدینه جنگیدند و آنها را یهودى خطاب می کردند.  در جریان حره تنها انصار نبودند که مورد حقد و کینه امویان قرار گرفتند، بلکه تعدادى از خانوادههاى مهاجران نیز از بین رفتند. (  جعفریان ، رسول ، تاریخ خلفاء ،  ص 500 )