در چنین روزی در سال هشتم هجری قمری غزوه حنین آغاز شد .
به نقل از کتاب زندگانى حضرت محمد(ص) نوشته استاد رسولى محلاتى :
در میان سران قبایل مزبور مالک بن عوف نصرى بیش از دیگران جنب و جوش داشت و براى گرد آوردن قبایل فعالیت مىکرد و با اینکه حدود سى سال بیشتر از عمر او نمىگذشتبه خاطر شجاعت و سلحشورى که داشت مورد احترام قبایل پرجمعیت آن اطراف بود و از وى حرف شنوایى داشتند. وى تا جایى که توانست قبیلههاى ساکن کوههاى جنوبى مکه را که از هوازن بودند مانند بنى سعد ، بنى جشم، بنى هلال و همچنین قبیله ثقیف را که در طائف سکونت داشتند با خود همراه کرده و به نقل برخى از مورخان نزدیک به سى هزار نفر از آنها را در جایى به نام«اوطاس» براى جنگ بامسلمانان و زدن یک ضربه کارى به لشکر اسلام جمع کرد و خود او نیز فرماندهى آنها را به عهده گرفت و تحت فرمان او به سوى حنین حرکت کردند. خبر اجتماع هوازن در«اوطاس»به سمع پیغمبر اسلام رسید و براى درهم کوبیدن آخرین سنگر مشرکان و دفع باقیمانده پیروان شیطان، آماده تجهیز سپاه و حرکتبه سوى حنین گردید. از نظر نفرات و تعداد سربازان جنگى نگرانى در کار نبود ولى احتیاج به مقدارى زره و لوازم جنگى داشتند، در این خلال رسول خدا(ص)مطلع شد که صفوان بن امیه مقدارى زره و اسلحه جنگى در خانه دارد که در برخوردها و جنگهایى که قریش با قبایل دیگر داشتهاند آنها را در اختیار قریش قرار مىداده، از این رو به سراغ او فرستاد و به عنوان عاریه مضمونه از او خواست تا آنها را در اختیار لشکر اسلام قرار دهد به این معنى که اگر چیزى از آنها از بین رفت عوض آن را بدهد و بدون کم و زیاد به او بازگرداند. صفوان قبول کرد و یک صد زره و مقدارى لوازم جنگى دیگر در اختیار آن حضرت گذارد و روز بعد لشکر اسلام با دوازده هزار مرد جنگى - که ده هزار نفرشان از مدینه به همراه پیغمبر آمده بودند و دو هزار نفر نیز از مردم تازه مسلمان مکه تحت فرماندهى ابو سفیان - به سوى وادى حنین حرکت کرد. لشکر اسلام همچنان تا نزدیک وادى حنین پیش رفت و شب را به دستور پیغمبر اسلام در همانجا توقف کردند تا چون صبح شود به وادى حنین در آیند. مالک بن عوف پیش از آنکه لشکر اسلام بدان حدود برسد با لشکریانش به وادى حنین وارد شده بود و به لشکریان خود دستور داده بود زنان و کودکان و چهارپایان و احشام را پشتسر خود قرار دهند و غلاف شمشیرها را بشکنند. سپس در اطراف دره در شتسنگها و شیارها و گودیهاى سر راه و دامنه کوه و سایه درختها کمین کنند تا وقتى لشکر اسلام از دره سرازیر شد ناگهان یکپارچه بر آنها حمله کنند و آنها را منهزم سازند. پس از اداى نماز صبح هنوز هوا تاریک بود که سربازان اسلام به سوى دره حنین سرازیر شدند. و پیشاپیش لشکر، خالد بن ولید با بنى سلیم حرکت مىکرد و به دنبال او گروههاى دیگر هر دسته به دنبال پرچم مخصوص به خود پیش مىرفت که ناگهان مورد حمله سرسختانه هوازن که با نقشه قبلى کاملا خود را آماده چنین حملهاى کرده بودند قرار گرفتند و از اطراف دره تیرها به صورت رگبار بر آنها باریدن گرفت و در پناه تیرها نیز هزاران سرباز از جان گذشته با شمشیرهاى برهنه، آنها را محاصره کردند. این حمله چنان سخت و غافلگیرانه بود که مسلمانان تا خواستند به خود آیند و ستبه اسلحه و سپر و نیزه ببرند عدهاى از آنها کشته شدند و راهى جز فرار و زیمتبراى خود ندیدند. پیغمبر اسلام که در عقب سپاه بر استر سفیدى سوار بود و لباس جنگ بر تن داشت ناگهان دید سپاه اسلام گروه گروه بسرعت فرار مىکنند و این سپاه منظم دوازده هزار نفرى که چون رودخانهاى به پیش مىرفت ناگهان در هم ریخت و هر قسمت آن به سویى رهسپار گشته و گریزان است. رسول خدا(ص)که چنان دید بسرعتخود را به سمت راست دره حنین رسانید و فریاد زد: مردم به کجا مىروید؟منم رسول خدا، منم محمد بن عبد الله به نزد من آیید! در برخى از تواریخ است که سرانجام پیغمبر اسلام تاب نیاورد و یک تنه به دشمن حمله کرد .مورخین مانند یعقوبى و دیگران نوشتهاند: در آن گیر و دار تنها ده نفر بودند که با پیغمبر ماندند و فرار نکردند و این ده نفر عبارت بودند از على(ع)، عباس بن عبد المطلب، ابو سفیان بن حارث بن عبد المطلب، فضل بن حارث، ربیعة بن حارث، عبد الله بن زبیر، عتبة و معتب فرزندان ابو لهب، فضل بن عباس، ایمن بن ام ایمن و در این میان على(ع)از همه بیشتر دلاورى و تلاش داشت و دشمن را از جلوى پیغمبر دور مىنمود، گاهى خود را به عقب دشمن مىزد و گاهى به سوى پیغمبر باز مىگشت تا از حال آن حضرت و سلامتى او مطمئن گردد، و در این گیر و دار چهل تن از دشمنان را به خاک هلاک افکند و همه را از وسط دو نیم کرد. قرآن کریم در سوره مبارکه توبه وقتى اشاره به داستان جنگ حنین مىکند و سختى کار و فرار مسلمانان را بیان مىدارد به دنبال آن فرماید: «ثم انزل الله سکینته على رسوله و على المؤمنین و انزل جنودا لم تروها و عذب الذین کفروا و ذلک جزاء الکافرین؟» [سپس خداى تعالى آرامش خود را بر پیغمبر و مؤمنان نازل فرمود، و لشکریانى که شما نمىدیدید فرو فرستاد و کافران را معذب ساخت و جزاى کافران این چنین است. نصرت الهى فرود آمد و صداى بلند و پى در پى و رساى عباس بن عبد المطلب به گوش فراریان رسید و انصار را به خود آورد که پس از آن همه فداکاریها که در راه اسلام داشتند این چه فرار ننگینى است که در این معرکه مىکنند و از این رو به سوى دره حنین بازگشته غلاف شمشیرها را شکستند و صداها را به«لبیک، لبیک»بلند کردند و با شمشیرهاى برهنه از هر سو به دشمن حملهور شدند، صحنه جنگ که داشتبه سود دشمن پایان مىیافت تدریجا عوض شد و مسلمانانى که غالبا از انصار مدینه بودند و به میدان جنگ باز مىگشتند به جبران فرارى که کرده بودند بسختى در برابر دشمن پایدارى کرده و صفوف آنها را به هم ریختند و جنگ سختى از نو در گرفت. رسول خدا(ص)به عباس فرمود: اینها کیاناند؟عرض کرد: انصار هستند، پیغمبر فرمود: «اکنون تنور جنگ گرم شد»! هوا دیگر روشن شده بود و معرکه جنگ بخوبى دیده مىشد و برق شمشیرها به چشم مىخورد و صداى چکاچک ابزار جنگى و سپرها به گوش مىرسید، قبایل هوازن که به این زودى حاضر نبودند پیروزى به دست آورده را از دستبدهند سخت مقاومت مىکردند.در این جنگ بزرگترین غنیمتبه دست مسلمانان آمد، زیرا همان طور که گفته شد مالک بن عوف دستور داده بود لشکریان هر چه دارند همراه خود بردارند که به خاطر آنها بهتر پایدارى و مقاومت کنند از این رو مورخین مىنویسند در این جنگ 6000 اسیر، 24000 شتر، 40000 گوسفند و 4000 وقیه نقره(که هر وقیه 213 گرم است)نصیب مسلمانان گردید و چون رسول خدا(ص)براى تعقیب دشمن عازم طائف بود دستور داد موقتا تمامى غنایم را در«جعرانة» بگذارند و اسیران را نیز در خانهاى نگهدارى کنند و چند نفر را نیز براى حفاظت و نگهبانى آنها گماشت تا در مراجعت آنها را تقسیم کند. اما کشتگان چنانکه از برخى تواریخ بر مىآید از دو طرف بسیار بوده، اما از هوازن و ثقیف تنها از یک قبیله هفتاد نفر به قتل رسیدند - چنانکه در بالا نیز ذکر شد - و از مسلمانان نیز همان طور که از برخى تواریخ نقل شده جمع زیادى به شهادت رسیدند .