فهرست مناسبتها با جزئیات

    • ۱۶ مهر
    • 8 October
    • ٢٢ ربيع الاول


همه ساله روز هشتم اکتبر  به عنوان روز جهانی  کودک در کشورهای مختلف جهان گرامی داشته می شود . در این روز از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز در جمهوری اسلامی ایران بر نامه های مختلفی برگزار می گردد. همچین همه ساله روز دوم آوریل  به عنوان روز جهانی کتاب  کودک در کشور های مختلف جهان گرامی داشته می شود . دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان ( IBBY) در سال 1953 میلادی در سوئیس آغاز به کار کرد این دفتر همه ساله مراسم باشکوهی را به مناسبت سالگشت کتاب کودک در جهان بر گزار می کند .


در چنین روزی در سال 1821میلادی کاستاریکا به استقلال دست یافت .کاستاریکا کشوری است در نیمکره شمالی – غربی در قاره آمریکای مرکزی . این کشور در غرب دریای کاراییب قرار دارد و از شرق نیز به اقیانوس آرام ختم می شود . کشورهای نیکاراگوئه و پاناما در همسایگی این کشور آمریکایی قرار دارند . پایتخت کاستاریکا  سان خوزه نام دارد و لیمون  و پونتارناس از مهمترین شهر های مهم آن هستند . دو رگه ها ، سرخ پوست ها و اهالی جاماییکا به ترتیب دارای بیشترین جمعیت نژادی در این کشور اند . مذهب اکثریت اهالی این کشور مسیحیت کاتولیک بوده و زبان رسمی آنان  اسپانیولی است . نوع حکومت کاستاریکا نیز جمهوری است و واحد پول آن کولون نام دارد . این کشور در سال 1945 میلادی به عضویت سازمان ملل متحد در آمد .


ارنستو چه گوارا ملقب به "چه "، انقلابی معروف آمریکای جنوبی در روساریو دومین شهر بزرگ آرژانتین به دنیا آمد . همکاری او با برادران کاسترو در مکزیک و از سال 1954 آغاز شد . وی  در تحقق انقلاب سوسیالیستی کوبا نقش عمده ای داشت . "چه" از سال 1965 به میان انقلابیون کشورهای دیگر از جمله آفریقا رفت . وی مدتی نیز وزیر صنایع کوبا بود . او سرانجام در چنین روزی با گروهی از چریک های بولیوی به دام ارتش آن کشور افتاد و همراه دیگران تیر باران شد .محل دفن وی تا چند سال پیش ناشناخته مانده بود.  چه گوارا مدت ها به عنوان الگویی برای جوانان انقلابی کشور های مختلف جهان و بویژه کشور های جهان سوم مطرح بود .


در چنین روزی در سال 1256میلادی دانشگاه سوربن  از دانشگاههای معتبر جهان آغاز به کار کرد . این دانشگاه امروزه در حوزه های مختلف به ویژه در حوزه علوم انسانی و حقوق سرآمد دانشگاههای جهان است . در گذشته این دانشگاه به عنوان یک حوزه دینی مرکز تریبت کشیش ها بود . این گونه مدارس دینی را کتدرال می گفتند .

پویز نویسنده انگلیسی در چنین روزی در سال 1872 میلادی به دنیا آمد . جنگل و سنگ عنوان مهمترین اثر اوست .

مامولیان فیلمساز و نویسنده آمریکایی در چنین روزی در سال 1897 میلادی دیده به جهان گشود . نشانه زورو عنوان مهمترین   فیلم اوست .


هویت نویسنده علمی - تخیلی نویس آمریکایی در چنین روزی در سال 1920 میلادی به دنیا آمد . کود ن عنوان مهمترین اثر داستانی اوست.

هرتسپرونگ ، ستاره شناس و منجم دانماریکی در چنین روزی در سال 1873 میلادی دیده به جهان گشود  . وی دیاگرام هرتسبورگ راسل را ارایه کرد .

شاه زوگ اول پادشاه آلبانی در چنین روزی در سال 1895 میلادی  متولد شد . وی بین سالهای 1928 تا 1939 میلادی بر این کشور حکومت کرد .


تاکمیتسو آهنگساز بر جسته ژاپنی در چنین روزی در سال 1930 میلادی دیده به جهان گشود. کینو کیوکو عنوان مهمترین اثر موسیقایی اوست .


به قول بر خی از  تاریخ نویسان چنین روزی  در تاریخ ایران زمین ، روز مهرگان نام داشته است . ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم در این باره آورده است :  مهرگان شانزدهم روز است از مهرماه و نامش مهر . و اندرین روز،  افریدون ظفر یافت به بیور اسب جادو ، آن که معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت  و روزها که پس مهرگان است همه جشن اند به  کردار آنچ از پس نوروز بود  و ششم آن مهرگان بزرگ بود و رامروز نام داشت و بدین دانندش .

چنانچه ملاحظه می شود جشن مهرگان آغازش شانزدهم مهر ماه و انجامش امروز یعنی بیست و یکم مهر است . در کتاب

نخبه الدهر نیز آمده است : مهرگان در روز بیست و ششم از تشرین اول و شانزدهم مهر ماه  و در میانه پاییز واقع است و شش روز است که آخرین روز آن را مهرگان بزرگ می خوانند چه در این روز انوشیروان پسر  بابک تاج بر سر نهاد و آیین ایرانیان در این روز چنان است که پادشاهانشان برای خجستگی روغن بید مشک بر تن می مالند و لباس های پر زر و زیور می پوشند و تاج هایی به شکل خورشید بر سر می نهند .

در چین روزی در سال چهارم ه ق غزوه بنی نضیر اتفاق افتاد .
به نقل از کتاب  زندگانى حضرت محمد(ص) ،  نویسنده : حجه الاسلام و المسلمین  رسولى محلاتى : بنى النضیر تیره‏اى از یهود بودند که در جنوب شرقى مدینه سکونت داشتند و داراى قلعه و مزارع و نخلستانى در آن محل بودند،اینان با پیغمبر اسلام پیمان عدم تعرض و دوستى داشتند و متعهد شده بودند که بر ضد مسلمانان اقدامى نکنند و کسى را علیه ایشان تحریک ننمایند .دو حادثه شوم«رجیع و بئر معونه»سبب شد که دوباره زبان یهود به استهزاى مسلمانان باز شود و آنان را مورد شماتت قرار دهند و سخنان ناهنجارى درباره پیغمبر اسلام بر زبان آرند و سبب جرئت دشمنان و منافقین گردند. پیغمبر اسلام دیگر بار متوجه این دشمنان داخلى گردید و در صدد برآمد تا از عقیده قلبى آنان نسبت به مسلمانان مطلع شده و پایدار نبودن ایشان را در پیمانى که بسته بودند آشکار سازد. کشته شدن آن دو عامرى به دست عمرو بن امیه  سبب شد که پیغمبر اسلام در صدد تهیه دیه و خونبهاى آن دو نفر بر آید و آنان را به کسان مقتولان که هم پیمان با او بودندـبپردازد. و چون قبیله بنى عامر همان‏گونه که با رسول خدا(ص)همپیمان بودند با یهود بنى النضیر نیز همپیمان بودند،رسول خدا(ص)در صدد برآمد تا از یهود مزبور کمک بگیرد و به همین منظور با ده نفر از یاران خود که از آن جمله على بن ابیطالب(ع)بود به سوى محله بنى النضیر حرکت کرد و چون بدانجا رسید و منظور خود را اظهار کرد آنان در ظاهر از پیشنهاد آن حضرت استقبال کرده و آمادگى خود را براى کمک و مساعدت در این باره اظهار داشتند و از آن حضرت دعوت کردند تا در محله آنان فرود آید،پیغمبر اسلام فرود آمده و به دیوار قلعه آنان تکیه داد و به انتظار کمک آنها در آنجا نشست،در این موقع چند تن از سرکردگان آنها به عنوان آوردن پول یا تهیه غذا به میان قلعه رفته و با هم گفتند: ـشما هرگز براى کشتن این مرد چنین فرصتى مانند امروز به دست نخواهید آورد خوب است هم اکنون مردى بالاى دیوار برود و سنگى را از بالا بر سر او بیفکند و ما را از دست او راحت و آسوده سازد،همگى این رأى را پسندیده و با اینکه یکى از بزرگانشان به نام سلام بن مشکم با این کار مخالفت کرده گفت:شاید خداى محمد او را از این کار آگاه سازد،به سخن او گوش نداده و در صدد انجام این کار بر آمدند. شخصى از ایشان به نام عمرو بن جحاش انجام این کار را به عهده گرفت و بى‏درنگ خود را به بالاى دیوار رسانید تا توطئه آنها را اجرا کند. ولى قبل از اینکه او کار خود را بکند خداى تعالى به وسیله وحى پیغمبر را از توطئه ایشان آگاه ساخت و رسول خدا(ص)فورا از جاى خود برخاسته و مانند کسى که دنبال کارى مى‏رود بدون آنکه حتى یاران خود را خبر کند به سوى مدینه به راه افتاد.در برخى از نقل‏ها هم آمده که رو به اصحاب خود کرده فرمود:شما در جاى خود باشید و خود تنها راه شهر را در پیش گرفت . اصحاب که دیدند مراجعت پیغمبر به طول انجامید از جاى برخاسته به جستجو پرداختند و از کسى که از مدینه مى‏آمد سراغ آن حضرت را گرفتند و او گفت:من پیغمبر را در شهر مدینه دیدار کردم. پیغمبر اسلام مطمئن بود که با رفتن او،یهود جرئت آنکه به اصحاب او گزندى برسانند ندارند و از عکس العمل و انتقام رهبر مسلمانان بسختى واهمه و بیم دارند. به هر صورت،یاران رسول خدا(ص)که این حرف را شنیدند خود را به مدینه و نزد پیغمبر رساندند و چون علت آمدن او را پرسیدند حضرت توطئه آنها و وحى خداى تعالى را به ایشان اطلاع داد،و به دنبال آن یکى از مسلمانان به نام محمد بن مسلمه را مأمور کرده فرمود:به نزد یهود بنى النضیر برو و به آنها بگو:شما پیمان شکنى  کردید و از در مکر و حیله بر آمدید و نقشه قتل مرا طرح نمودید،اینک تا ده روز مهلت دارید که از این سرزمین بروید و از آن پس اگر در اینجا ماندید کشته خواهید شد. محمد بن مسلمه پیغام رسول خدا(ص)را به آنها رسانید،یهود مزبور که تاب مقاومت در برابر مسلمانان را در خود نمى‏دیدند آماده رفتن شدند ولى عبد الله بن ابىـسرکرده منافقین مدینهـبراى آنها پیغام فرستاد که از جاى خود حرکت نکنید و ما دو هزار نفر هستیم که آماده کمک به شما هستیم و هرگز شما را تسلیم محمد نخواهیم کرد و یهود بنى قریظه نیز به پشتیبانى شما برخاسته و شما را یارى مى‏کنند.یهودیان گول وعده او را خورده و ماندند،و به محکم کردن قلعه‏هاى خویش پرداختند و چون مهلت به پایان رسید پیغمبر اسلام پرچم جنگ را بست و به دست على بن ابیطالب(ع)داد و با سربازان اسلام به سوى قلعه‏هاى بنى النضیر حرکت کرد و دستور محاصره آنان را صادر فرمود. محاصره آنان به طول انجامید که بعضى مدت محاصره را بیست و یک روز ذکر کرده‏اند،و به گفته برخى رسول خدا(ص)براى اینکه یهود مزبور از آن سرزمین دل برکنند و یا کمال خوارى و ذلت خود را به چشم ببینند دستور داد چند نخله خرما را از باغهاى آنها قطع کردند و همین هم شد و آنها تسلیم شده و حاضر به ترک خانه و دیار گشتند و از آن سرزمین رفتند،و مفسران نیز گفته‏اند آیه«ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن الله ...»  نیز در همین باره نازل شده که چون یهود بنى النضیر آن حضرت را در این کار سرزنش کردند این آیه نازل شد،و در کتاب سیرة المصطفى آمده است که مجموع نخله‏هایى که مسلمانان قطع کرده و یا سوزاندند شش نخله بود  و در نقلى که فخر رازى در تفسیر همین آیه از ابن مسعود کرده وى گفته است:رسول خدا(ص)دستور داد چند نخله خرما را که سر راه جنگجویان و مزاحم آنان براى جنگ بود قطع کردند.  و به هر صورت یهودیان که دیدند از کمکهایى که عبد الله بن ابى وعده کرده بود خبرى نشد و یهود بنى قریظه هم براى نجات آنها اقدامى نکردند به ستوه آمده و تدریجا ترس و ناامیدى بر آنها مستولى شد و تسلیم شدند و از پیغمبر اسلام امان خواستند تا از مدینه کوچ کنند . رسول خدا(ص)موافقت فرمود که هر سه نفر از آنها یک شتر با خود ببرند و هر چه مى‏خواهند از اثاثیه خود بر آن بار کنند و بقیه را به جاى بگذارند و بروند. و بدین ترتیب یهود بنى النضیر از مدینه کوچ کرده جمعى از آنها در خیبر اقامت گرفتند و بیشترشان نیز به شام رفتند و با رفتن آنها غنیمت بسیارى براى مسلمانان به جاى ماند که رسول خدا(ص)با مشورت اصحاب آن را به مهاجرین مکه که تا آن روز به صورت میهمان در خانه انصار زندگى مى‏کردند اختصاص داد و میان آنها تقسیم کرد و از آن پس مهاجرین مکه نیز مانند مردم دیگر مدینه صاحب خانه و زندگى مستقل و جداگانه‏اى شدند،و از کمک انصار بى‏نیاز گشتند.تنها دو نفر از انصار بودند که به خاطر حاجتى که داشتند آن حضرت سهمى نیز به هر کدام از آن دو داد که یکى ابو دجانه انصارى و دیگر سهل بن حنیف بود. و بر طبق نقل کازرونىـبغیر از خانه و اثاث و زمین و باغهاـ50 زره و 50 کله خود،و 340 شمشیر از ایشان به جاى ماند که میان مسلمانان تقسیم شد. و دو نفر از یهود مزبور نیز به نام یامین بن عمرو و ابو سعد بن وهب مسلمان شدند و در مدینه ماندند. شیخ مفید(ره)و نیز ابن شهراشوب در کتابهاى خود داستانى از شجاعت و فداکارى على بن ابیطالب (ع)در ایام محاصره بنى النضیر نقل کرده‏اند که ذیلا از نظرشما مى‏گذرد: گویند:هنگامى که رسول خدا(ص)براى محاصره یهود بنى النضیر آمد دستور داد خیمه‏اش را در آخرین نقطه از زمینهاى گودى که در آنجا بودـو به زمین بنى حطمة معروف بودـبزنند،همین که شب شد مردى از بنى النضیر تیرى به سوى خیمه آن حضرت انداخت و آن تیر به خیمه اصابت کرد،پیغمبر(ص)دستور داد خیمه‏اش را از آنجا بکنند و در دامنه کوه نصب کنند و مهاجر و انصار اطراف آن،خیمه‏هاى خود را برپا کردند،چون تاریکى شب همه جا را فرا گرفت ناگاه متوجه شدند که على بن ابیطالب در میان آنها نیست،به نزد رسول خدا(ص)آمده و معروض داشتند :على بن ابیطالب گم شده و در میان ما نیست؟ فرمود:فکر مى‏کنم به دنبال اصلاح کار شما رفته باشد،طولى نکشید که على(ع)در حالى که سر بریده همان مرد یهودى را که تیر به سوى خیمه رسول خدا(ص)انداخته بود در دست داشت بیامد و آن سر را نزد آن حضرت گذاشت پیغمبر(ص)فرمود:یا على چه کردى؟ عرض کرد:من دیدم این خبیث مرد بى‏باک و دلاورى است،پس در کمین او نشستم و با خود گفتم :چه چیز در این تاریکى شب او را چنین بى‏باک کرده جز اینکه مى‏خواهد از این تاریکى استفاده کرده دستبرد و شبیخونى بزند،ناگاه او را دیدم که شمشیر در دست دارد و با سه تن از یهود مى‏آید،من که چنان دیدم برخاسته و بدو حمله کرده و او را کشتم و آن سه نفر که همراهش بودند گریختند و هنوز چندان دور نشده‏اند و اگر چند نفر همراه من بیایند امید آن هست که بدانها دست یابیم. رسول خدا(ص)ده نفر را که از آن جمله ابو دجانه و سهل بن حنیف بود همراه على(ع)روانه کرد و آنان بسرعت آمده پیش از آنکه یهودیان به قلعه‏هاى خود برسند بدانها رسیدند و آنها را به قتل رسانده و سرهاى ایشان را به دستور پیغمبر(ص)در چاههاى بنى حطمه افکندند و همین جریان رعب و وحشتى در دل بنى النضیر افکند و سبب تسلیم و کوچ کردن آنان از مدینه گردید.

در چنین روزی در سال چهارم ه ق حضرت رسول اکرم ( ص )  فدک را به حضرت فاطمه زهرا ( س ) هبه کردند .
به نقل از کتاب فروغ ابدیت، ج 2، نویسنده: آیت الله  جعفر سبحانى : «فدک‏»،سرزمین آباد و حاصل‏خیزى بود که در نزدیکى‏«خیبر»قرار داشت.و فاصله آن با مدینه،در حدود یکصد و چهل  کیلومتر بود،که پس از دژهاى خیبر،نقطه اتکاء یهودیان حجاز به شمار مى‏رفت،  سپاه اسلام،پس از آنکه یهودیان را در«خیبر»و«وادى القرى‏»و«تیما»درهم شکست،و خلائى را که در شمال مدینه احساس مى‏شد،با نیروى نظامى اسلام پرنمود،براى پایان دادن به قدرتهاى یهودى در این سرزمین-که براى اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحریک بر ضد اسلام به شمار مى‏رفتند-سفیرى به نام‏«محیط‏»پیش سران فدک فرستادند.«یوشع بن نون‏»که ریاست منطقه را بر عهده داشت،صلح و تسلیم را بر نبرد ترجیح داد،و تعهد کرد که نیمى از حاصل را هر سال در اختیار پیامبر اسلام بگذارد و از این پس،زیر لواى اسلام زندگى کند.همچنین،بر ضد مسلمانان دست‏به توطئه نزند،و حکومت اسلام در برابر این مبلغ امنیت منطقه آنها را تامین نماید. سرزمینهائى که در اسلام به وسیله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى‏شود، متعلق به عموم مسلمانان است،و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام  مى‏باشد،ولى سرزمینى که بدون هجوم نظامى و اعزام نیرو به دست مسلمانان مى‏افتد،مربوط به شخص پیامبر و امام پس از وى مى‏باشد،و اختیار این نوع سرزمینها با او است.مى‏تواند آن را ببخشد،مى‏تواند اجاره دهد.یکى از آن موارد اینست که از این املاک و اموال، نیازمندیهاى مشروع نزدیکان خود را به شکل آبرومندى برطرف سازد. روى این اساس پیامبر«فدک‏»را به دختر گرامى خود حضرت زهرا«ع‏»بخشید.منظور از بخشیدن این ملک-چنانکه قرائن گواهى مى‏دهد-دو چیز بود: 1-زمامدارى مسلمانان پس از درگذشت پیامبر اسلام طبق تصریح مکرر پیامبر،با امیرمؤمنان بود و چنین مقام و منصبى به هزینه سنگینى نیاز دارد. على‏«ع‏»براى حفظ این مقام و منصب،مى‏توانست از درآمد«فدک‏»،حداکثر استفاده را بنماید. 2-خاندان  پیامبر-که فرد کامل آن یگانه دختر وى و نور دیدگانش حضرت حسن و حضرت حسین(ع)بود-باید پس از فوت پیامبر،به صورت آبرومندى زندگى کنند و حیثیت و شرف پیامبر محفوظ بماند.براى این هدف پیامبر«فدک‏»را به دختر خود بخشید. محدثان و مفسران شیعه و گروهى از دانشمندان سنى مى‏نویسند:وقتى آیه «و آت ذا القربى حقه و المسکین و ابن السبیل‏» نازل گردید،  پیامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار نمود. ناقل این مطلب،ابو سعید خدرى است که یکى از صحابه بزرگ رسول خدا مى‏باشد. همه مفسران اعم از شیعه و سنى قبول دارند که این آیه،در حق نزدیکان و خویشاوندان پیامبر نازل گردیده و دختر وى روشنترین مصداق‏«ذى القربى‏»است.حتى در شام هنگامى که مرد شامى به على بن الحسین حضرت زین العابدین گفت:خود را معرفى نماى!آن حضرت براى شناساندن خود آیه یاد شده را تلاوت نمود،و این مطلب آنچنان در میان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامى در حالى که سر خود را بعنوان تصدیق حرکت مى‏داد،به آن حضرت چنین عرض کرد:بخاطر نزدیکى و خویشاوندى خاصى که با حضرت رسول دارید،خدا به پیامبر خود دستور داده که حق شما را بپردازد. خلاصه گفتار آنکه:در اینکه این آیه در حق حضرت زهرا و فرزندان وى نازل گردیده، میان علماء اسلام اتفاق نظر است،ولى در اینکه هنگام نزول این آیه،پیامبر فدک را به دختر گرامى خود بخشید،میان جامعه دانشمندان شیعه اتفاق نظر وجود دارد و برخى از دانشمندان سنى نیز با آن موافق مى‏باشند. و مامون(به هر علتى بود)خواست فدک را به فرزندان زهرا برگرداند،به یکى از محدثان معروف،«عبد الله بن موسى‏»نامه‏اى نوشت،و از او درخواست نمود که او را در این مساله راهنمائى کند.او حدیث‏بالا را که در حقیقت‏شان نزول آیه است،به وى نوشت،و مامون نیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانید.  خلیفه عباسى به فرماندار خود در مدینه نوشت،پیامبر اسلام دهکده‏«فدک‏»را به دختر خود فاطمه بخشیده و این یک مساله مسلمى است،و میان فرزندان زهرا در این مساله اختلاف نیست.